۱۴۰۰ مرداد ۶, چهارشنبه

Erased Notes Pt. I

 
 Lonerism 


یکی از همان حس های تنهایی دوباره به سراغم آمده است، فقط کمی شانه می خواستم تا شاید بتوانم اندکی، اندکی پیش از آنکه شب تمام شود روی شانه های کسی لحظه ای را آرام بگیرم، حاضر بودم دیواری را در تنهایی همین اُتاق بغل کنم، نباید می گذاشتم این احساس تنهایی که خفه ام می کند طبیعی شود، دوست داشتم کسی شروع به حرف زدن می کرد آنقدر که فراموش می کردم این نقطه را، دلم می خواست به خیابان بروم یا بگریزم تا نور نئون ها سردی صورتم را بپوشاند، دلم می خواست همین تلفن زنگ می خورد و صدایی می گفت تمام شد و آنگاه صفحه عوض می شد.

هیچ نظری موجود نیست: