۱۴۰۰ مرداد ۷, پنجشنبه

Erased Notes Pt. II

 Love Was Really Gone
چه شد که وقتی تو را دیدم فکر کردم که دیگر اینجا نیستم، زوزه ی ممتد باد ها قطع شده بود، اسمم را به تناوب تکرار می کردی و صدایت از ثانیه گرد ها و پادری خانه ها رد می شد، نوجوانی بودم که لذت بوسه او را فریفته بود، می دویدم در کوچه های غم زده ی شهر تا در کنجی و خلوتی  تمام شب را به آن بوسه و سرخی گونه ام فکر کنم، چه شد که جهان عجیب و مبهم من در گلستانی از نور فرو رفته بود؟ کتمان نمی کنم که ترس دارد این هجم از خیال، اینکه تو به همان سادگی که آمده ای بروی و وحشتی بر من مستولی شود، می گویی اینجا بوی تمیزی بیش از حدی می دهد، آنقدر که شبیه هیچ شده، شده است که شهد خیال در دهانتان تبدیل به تلخ کامی شود؟ و همان طور که آمده بودی با همان لطافت زنانه از دری که در خیال گشوده بودی رفتی با ساق هایی که از آن شعر می ریخت.

هیچ نظری موجود نیست: